پایگاه اینترنتی محفل شمع زینب (سلام الله علیها ) گرمن همه معشوق شدم عاشق کیست؟ - ازهر دری سخنی-یادداشتهای یک طلبه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خانه
مدیریت
ایمیل من
شناسنامه
پارسی یار

 RSS 
 Atom 
مجموع بازدیدهای وبلاگ: 54201
تعداد بازدید امروز: 4
تعداد بازدید دیروز: 19
  • درباره من


  • ازهر دری سخنی-یادداشتهای یک طلبه
    عین_صاد
    سلام متولد قم هستم روحانی هم هستم ، والبته هیچ ارتباطی هم با مرحوم عین-صاد (علی صفایی حائری_نویسنده مشهور )ندارم فقط اسمم علی صالحیه که مخففش میشه همون عین-صاد! (یادداشتهای یک طلبه)
  • لوگوی من


  • لوگوی دوستان من






  • موسیقی وبلاگ


  • اشتراک در وبلاگ


  •  
    ازهر دری سخنی-یادداشتهای یک طلبه
    مسلمان، برادرِ مسلمان است، به او خیانت نمی کند، او را وا نمی گذارد، بر او خرده نمی گیرد، او رامحروم نمی سازد و غیبتش را نمی کند . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
  • گرمن همه معشوق شدم عاشق کیست؟
    نویسنده: عین_صاد جمعه 87/6/15 ساعت 2:55 ص
  • بسم الله الرحمن الرحیم

     

     

    مگر من چه کرده ام برای تو که این گونه به دورم میگردی ؟ مگر کدام باررا ازروی دوش تو برداشته ام ویا کجا تورا نمک گیر کرده ام که این گونه بی پروا عاشقم شده ای؟ چه حسن در این سیرت و صورت تو را این گونه به محبت من واداشته ؟ چرا چنین دوست داریَِِم ؟ واصلا چرا چنین به پای من ایستاده ای ؟ مگر نه این است که هزار بار تو را تنها گذاشتم ؟ مگر نه این است که هر گاه حس کردم از تو گریزی هست گریختم وتا توانستم در این گریز دست و پا زده ام؟ والبته هزار هیهات که ازتو گریختن، شدنی نبوده و نیست!

    ومگر نه این است که هر باراز خانه که نه از کوچه ی تو گذر کرده ام تو از پی من دویدی و دستم را گرفتی و پر از طلا و گوهرکردی و همچنان که من در حیرت عاشق پیشگی تو گیج بودم از کنارم گذشتی وتا مرا از حیرت بیرون آوری آهسته در گوشم گفتی : چرا حیرانی ؟ این گونه از ین کوچه رد مشو ! مراقب باش که سر می شکند دیوارش!ومن دور شدنت را نظاره می کردم . وتا به خود می آمدم تو آخر کوچه بودی  و هنوز مرانگاه می کردی،منتظرانه. من می ماندم ودستی پرازطلا . به دستم نگاه می کردم ،می گفتم : هنوز هم مرا دوست دارد . کوچه را نگاه می کردم.کوچه ای دراز و طولانی که تو در انتهای آن منتظرم نشسته ای .

     دو دل بودم. بروم یانروم؟ می خواستم دنبالت بیایم ببینمت ببویمت به پایت بیفتم و بانگاهم التماست کنم . و تو چشم به چشمان ملتمسم بدوزی و شاید ، شاید بخندی ومن بسوزم از گرمای محبت تو تاتو ذوبم کنی با نگاهت. تا آب شوم. تابریزم به پای تو.تادیگر من نباشم تا بشوم خاک پای تو...

    اما می تر سیدم . راستش می ترسیدم از دیوارها ! آخر تومی گفتی این دیوارها خطر ناکند . هر چه کردم پایم نرفت . دلم می گفت : کجامی خواهی بروی ؟ که چه؟ مگر آنسو چه خبراست؟ برای طلا و جواهر آمده بودی که الان در دست توست . دستها یت را ببین! پر است .پر پر. دستهایم را نگاه می کردم می درخشید از جواهر . با این همه جواهر چه کارهاکه  نمی توان کرد!

    ومن باز هم مثل همیشه سرم راپایین می گرفتم که تورا نبینم . دستی به سرم می کشیدم . هنوز سالم بود .  از را ه آمده باز می گشتم . ای کاش تو هم مرا نمی دیدی ! سنگینی نگاهت را در تمام بدنم حس می کردم . نگاه امید وارت را که ناامیدش کرد ه بودم . نگاه گرمت را که اکنون به سردی می رفت . نگاهت که بی صدا می گفت : کجا می روی ؟ نگا هت که می گفت : منتظرت می مانم .نگاهت که می گفت: بیا و این دفعه را بر نگرد.نگاهت که ... اما من صدای نگاهت را نمی شنیدم . می شنیدم .اما نمی خواستم بشنوم . دلم خوش بود به درهم و دیناری که از تو گرفته ام!

    این هارا می گویم که بگویم خجالت زده ام از تو . که بدانی مرا کشته ای با این عاشق پیشگی ات!

    خدایا راستی مگر من چه داشتم وچه دارم که این گونه عاشقم شده ای ؟؟این چه ماجرایی است که سیه چشمان عاشق باشند و سیه رویان معشوق؟این چه حکومت است که گدا به نازاست و پادشاه به نیاز ؟

    گرمن همه معشوق شدم عاشق کیست؟(1)

    خدایا مگر من چه کرده بودم که این گونه راهی خانه ات کردیم وبر سر سفره هفت رنگت نشاندیم وگفتی هر چه توانی بردار ؟ خدایا دیدی تا سر کوچه بیشتر نمی توانم بیایم سفره ات را آورده ای سر کوچه ؟ خدایا دیوارها چه شد؟ خدایا سرم نشکست و تو اکنون در کنار منی !

    خدایا تا امروز در تحیر این عشق وبنده نوازی بودم . امروز- که رمضان است و چنین سفره گشودی جا ندارد از تحیر بمیرم؟ خدایا گدایم . با دست خالی آ مدم ومی بینم امروز چنان برایم مهیا کرده ای که مرا توان کشیدن نیست! خدایا می گویند آن کس که دندان دهد نان دهد .می گویم تو که این قدر نان داده ای دندان هم بده!

    خدایا ظرف وجودم را چنان وسیع کن که در فطر جسارت گفتن (...وان تدخلنی فی کل خیر ادخلت فیه محمداوآل محمدوان تخرجنی من کل شر اخرجت منه محمدا وآل محمد صلواتک علیه وعلیهم اجمعین... )(2) را داشته با شم.

     

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    (1.ابو سعید ابوالخیر

    (2.(خدایا از تو می خواهم ) که مرا داخل نمایی در هر خیری که محمد وآلش را داخل نمودی و خارج کنی از هر شر که محمد وآ لش را خارج کردی . صلوات تو بر ایشان باد.

                                  


  • نظرات دیگران ( )
  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • < ازهر دری سخنی- گاه نوشته های یک طلبهازهر دری سخنی- گاه نوشته های یک طلبهپاتوق دختر پسرای باخداپاتوق دختر پسرای باخداازهر دری سخنی- گاه نوشته های یک طلبهازهر دری سخنی- گاه نوشته های یک طلبهمحفل شمع زینب(سلام الله علیها) یی