پایگاه اینترنتی محفل شمع زینب (سلام الله علیها ) دل نوشته - ازهر دری سخنی-یادداشتهای یک طلبه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خانه
مدیریت
ایمیل من
شناسنامه
پارسی یار

 RSS 
 Atom 
مجموع بازدیدهای وبلاگ: 54092
تعداد بازدید امروز: 3
تعداد بازدید دیروز: 4
  • درباره من


  • ازهر دری سخنی-یادداشتهای یک طلبه
    عین_صاد
    سلام متولد قم هستم روحانی هم هستم ، والبته هیچ ارتباطی هم با مرحوم عین-صاد (علی صفایی حائری_نویسنده مشهور )ندارم فقط اسمم علی صالحیه که مخففش میشه همون عین-صاد! (یادداشتهای یک طلبه)
  • لوگوی من


  • لوگوی دوستان من






  • موسیقی وبلاگ


  • اشتراک در وبلاگ


  •  
    ازهر دری سخنی-یادداشتهای یک طلبه
    در تو دو صفت است که خداوند آنها را دوست دارد: بردباری و تأنّی [رسول خدا صلی الله علیه و آله ـ به مردی فرمود ـ]
  • رهایم کتی هیچم
    نویسنده: عین_صاد دوشنبه 87/7/29 ساعت 8:24 ع
  • بسم الله الرحمن الرحیم

    گاهی از خودم می پرسم بد ترین آدم دنیا کیست؟

    راستی بدترین آدم دنیا کیست؟

    جواب من همیشه یک چیز بوده :‏خودم !

    خدایا چرا من این قدر بدم ؟ بیچاره خدا ! آخه مرد مومن چه دخلی به خدا داره که تو آدم بشو نیستی؟؟ خدا که تورو آدم آفرید .

    خوب چه کنم ؟ از خودم به کی فرار کنم؟ به غیر از خدا ؟؟

    خدایا چرا من این همه بدم ؟

    خدیا چرا به بنده ی به این بدی این قدر نظر داری ؟

    راست گفته بودی که:(رابطه ی من با بنده ام آنگونه است که تو گویی همین یک بنده را دارم و بنده ام با من آن گونه است که گویی هزار خدا دارد!)

    خدایا به هزار خدا که نبوده دل بستم و از تو که تنها تو بودی غافل شدم

    خدایا مرا ببخش !

    .

    .

    .

    استادی داشتم که از جلسه ی آیت الله بهاء الدینی (رحمه الله)نقل می کرد که به شاگردانش  می گفت : پایش بیفتد شما همه مثل صدام هستید!!یا راحم العبره

    .

    .

    .

    خدایا بی معرفت تر از آنم که با تو آنگونه سخن بگویم که شایسته ی تنها خدا بودن توست ،‏امابگذار با تو آنگونه سخن بگویم که گویی تنها بنده ی تو ام .

    خدایا این بنده ی تنها را رها نکن که اگر رهایم کنی و نبخشی و دستم رانگیری ، صدام که سهل است ،‏روی صدام را سفید خواهم کرد .

    خدایا حیف نیست این تک بنده ی ناز پرورده بشود صدام؟؟؟


  • نظرات دیگران ( )
  • من زائرسرزمین عشقم...
    نویسنده: عین_صاد دوشنبه 87/7/8 ساعت 6:2 ع
  • بسم الله الرحمن الرحیم  کربلا ...

    اکنون که از دیار کربلا بازگشته ام می اندیشم که چه زیبا می گفت سید شهیدان اهل فلم که:‏(کربلا !مارانیز در خیل کربلاییان بپذیر!)

    ومن به این می اندیشم که اکنون بعد از اقامتی کوتاه در حریم امن حسینی از کدام خیلم

    کربلا رفته ام ولی آیا کربلایی هسیم؟

    کربلا رفته ام آنجا به خاک افتاده ام  و خاک را بوسیده ام و اشک ریخته ام پایین پای شش گوشه نشسته ام و زار زده ام . بالای سر مبارک ونزد سنگ سرخ نماز خوانده ام ،خودم را به ضریح ابالفضل (علیه السلام)چسبانده ام و...

    واکنون به کلمات حسرتناک همت می اندیشم که می گفت : (کربلارفتن خون می خواهد)و به این می اندیشم که چه آسان به کربلا رفته ام و خونی نداده ام .چرا ابن بهشت را این گونه بدون بها و به کوچک ترین بهانه ارزانیم کرده اند ؟شاید این برکت خون همت هاست که امروز بهای کربلای من است .

    وبه یاد هم کاروانی کرببلابیم می افتم که می گفت : (فلان فامیل شهیدم خیلی جبهه می رفت وقتی به او می گفتیم : چه خبراست؟ کمی استراحت کن! می گفت : اشکال ندارد مامی جنگیم در عوض راه کربلا باز می شود ،شما آسوده به کربلا می روید)

    اللهم لا تجعله آخرالعهد منی لزیارت قبر ابن اخی نبیک (صلواتک علیه و آله)


  • نظرات دیگران ( )
  • سوی دیار عاشقان...
    نویسنده: عین_صاد شنبه 87/6/30 ساعت 12:20 ع
  • سوی دیار عاشقان رو به خدامی رویم...

    سلام

    به لطف خداواکرم امام حسین (علیه السلام) فردا راهی کربلا هستم

    چون رایانه ی من به شدت ویروسی شده (به شکلی که حتی ویندوز روش نصب نمی شه ) احتمالا تا بعد از سفر نتونم آپ کنم.

    از همه ی دوستان و نزدیکان حلالیت می طلبم و امیدوارم این لطف بزرگو بمن بکنن.

    تو این شبهای عزیز حتما منو هم دعا کنین

    خدانگهدار

    خدایا مارا از کاروان کربلا جدامکن!
  • نظرات دیگران ( )
  • به مناسبت هفته ی دفاع مقدس_شعر
    نویسنده: عین_صاد پنج شنبه 87/6/28 ساعت 3:22 ص
  • به مناسبت هفته ی دفاع مقدس:

    بعضی از آنها که خون نوشیده‌اند

    ارث جنگ عشق را پوشیده‌اند

    عده‌ای « حسن‌القضا » را دیده‌اند

    عده‌ای را بنزها بلعیده‌اند

    بزدلانی کز هراس ابتر شدند

    از بسیجیها بسیجی‌تر شدند

    آی، بی‌جانها ! دلم را بشنوید

    اندکی از حاصلم را بشنوید

    تو چه می‌دانی تگرگ و برگ را

    غرق خون خویش، رقص مرگ را

    تو چه می‌دانی که رمل و ماسه چیست

    بین ابروها رد قناصه چیست

    تو چه می‌دانی سقوط « پاوه » را

    « باکری » را « باقری » را « کاوه » را

    ادامه مطلب...

  • پارک مانکن ها!
    نویسنده: عین_صاد سه شنبه 87/6/19 ساعت 1:40 ص
  •  

    بسم الله الرحمن الرحیم

    مترو تهران

    مترو تهران مرده اس . هر کارش که بکنن با زم مرده اس. هر چی دیواراشو رنگ وارنگ کنن ، دستگاه تهویه بذارن ،اصلن شک مصنوعی بدن... بازم فاید ه نداره . این فضا خفه اس . خفه ی خفه . آدماشم مردن . مث مانکن می مونن . همینطور وای میسن نیگات میکنن تا پیاده شی. یا پیاده شن. یا بمیری. یا بمیرن!!!باید اسمشو گذاشتپارک مانکن ها . باز بعضی مانکنا به آدم می خندن ! اما دریغ ازین آدمای توی مترو ! همه تو لاک خودشونن . اصلا اگه کسی با کسی حرف بزنه آسمون میفته پایین .

    اینجا فقط یک نفر حرف می زنه .

    ادامه مطلب...

       1   2      >
    < ازهر دری سخنی- گاه نوشته های یک طلبهازهر دری سخنی- گاه نوشته های یک طلبهپاتوق دختر پسرای باخداپاتوق دختر پسرای باخداازهر دری سخنی- گاه نوشته های یک طلبهازهر دری سخنی- گاه نوشته های یک طلبهمحفل شمع زینب(سلام الله علیها) یی