پایگاه اینترنتی محفل شمع زینب (سلام الله علیها ) کدام امنیت اجتماعی؟؟ - ازهر دری سخنی-یادداشتهای یک طلبه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خانه
مدیریت
ایمیل من
شناسنامه
پارسی یار

 RSS 
 Atom 
مجموع بازدیدهای وبلاگ: 54097
تعداد بازدید امروز: 8
تعداد بازدید دیروز: 4
  • درباره من


  • ازهر دری سخنی-یادداشتهای یک طلبه
    عین_صاد
    سلام متولد قم هستم روحانی هم هستم ، والبته هیچ ارتباطی هم با مرحوم عین-صاد (علی صفایی حائری_نویسنده مشهور )ندارم فقط اسمم علی صالحیه که مخففش میشه همون عین-صاد! (یادداشتهای یک طلبه)
  • لوگوی من


  • لوگوی دوستان من






  • موسیقی وبلاگ


  • اشتراک در وبلاگ


  •  
    ازهر دری سخنی-یادداشتهای یک طلبه
    روا ساختن حاجت‏ها جز با سه چیز راست نیاید ، خرد شمردن آن ، تا بزرگ نماید . پوشیدن آن ، تا آشکار گردد ، و شتاب کردن در آن ، تا گوارا شود . [نهج البلاغه]
  • کدام امنیت اجتماعی؟؟
    نویسنده: عین_صاد شنبه 87/7/27 ساعت 9:10 ع
  • بسم الله الرحمن الرحیم

    الف.) چند روز پیش ؛ اطراف حرم مطهر حضرت معصومه (سلام الله علیها):‏

    با تعجب تمام با چند مورد مکرر بد حجابی مفرط (!)مواجه می شم . تا حالا ازین موارد این طور یک جا تو قم ندیده بودم . رگ گردنم از حرص بادکرده . دخترک بزک کرده ی بی فرهنگ  یک شال طوری انداخته رو سرش و والسلام !‏ بعضیاشون پیداس مسافرن . چند تای دیگه رو نمی دونم . می گم ایشالا اونام مسافرن . با چشام یک دور میدان آْستانه رو زیر نظر می گیرم . شاید خبری از پلیس امنیت اجتماعی باشد،شاید اگه ازشون بخام یه  تذکری بدن. اثری ازش نیست !

    ب.)‏چند روز بعد ‍‍؛ سر کوچه ی خودمون خیابان مصلی

    رفتم دم در تا با پسر عموم صحبت کنم( همسایه ایم)صدای وحشتناک موسیقی تکنو کم کم نزدیک می شه و چند قدم پایین تراز کوچه ی ما وای میسه . چند صدای مشابه دیگه هم اضافه می شه و خیابان بسته می شه و...

    پسرعموم موبایلو در میاره و زنگ می زنه به 110 و خیلی محترمانه می گه این جا یه عده خیابونو بستند و مشغول شدند و ... اپراتور نیروی انتظامی از اون طرف خط  محترمانه به پسر عموی من اطنمینان میده که تا چند لحظه ی دیگه مامور ما می رسه اونجا و گوشی رو قطع می کنه .

    به پسر عموم می گم کاش یه کم جدی تر حرف می زدی . می گه چطور مگه ؟ می گم :‏هیچی همین طوری . از پلیس خبری نمی شه اونام کار خودشونو تاته کردن تا خسته شدنو کم کم بساطشونو جمع کردنو رفتن .

    ج .) دیشب؛ حدود ساعت 12 شب ؛بلوار شهید مغنیه

    یک کاروان عروسی یک طرف بلوار رو گرفته . ماشین هارو وسط خیابون پارک کردن و مشغول بزن برقصن . پشت سر این کاروان عروسی(!)ترافیک هر لحظه سنگین تر می شه !‏  اوضاع اون قدر افتضاحه که نگاهم رو از لاین روبرو می دزدم وپام رو روی پدال گاز فشار می دم تاهر چه زودتر از اونجا دورشم. کسی که همراهم بود می گفت : عروس هم پیاده شده بود و ... علاقه ای به شنیدن بقیه ی ما جرا ندارم . می خوام زنگ بزنم به 110 اما با خودم می گم ولش کن! به کی می خوای شکایت کنی؟!!خودتو سبک نکن!بدون شرح

    د.)‏چند روز قبل تر ؛ رودخانه ی قم ؛‏اطراف پارکینگ حرم

    کلاسم دیر شده . و چون جای پارک گیرم نمیاد ،‏ گوشه ی رود خونه کنار یه پل پارک می کنم . وقتی بر می گردم برگه جریمه ی پلیس رو زیر برف پاک کن ماشین می بینم . بیست هزار تومن جریمه به جرم سد معبر!‏ به جاده داخل رود خانه نگاه می کنم . هر چند دقیقه یک ماشین از کنارم با سرعت زیاد عبور می کند.

    ه.) چند روز قبل تر تر ؛‏ساعت 2 بعد ازظهر؛ میدان صفاییه

    دور تا دور فلکه را بشمری 5نفر نمی شن. اون 5 نفر م راننده تاکسی ان که به امید مسافر مگس میپرونن . ماشین سمند ال ایکس پلیس توجه منو به خودش جلب میکنه نزدیک که می شم می بینم ماشین امنیت اجتماعیه !!! عجیب تر این که تنها کسی که سوار ماشینه سربازیه که روی صندلی راننده با خیال راحت لم داده . چند دقیقه ای حواسم به ماشین امنیت اجتماعی هست . می خوام بدونم این ماشین این جا تو این ظهر گرما چی کار می کنه . چند دقیقه بیشتر نمی گذره که سرباز ماشینو روشن می کنه ، گاز میده و دور می شه .

    ومن هنوز تو این فکرم که ماشین امنیت اجتماعی تو ظهر گرما  تو فلکه ای که پرنده پر نمی زنه چه کار می تونه داشته باشه ؟

     

     


  • نظرات دیگران ( )
  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • < ازهر دری سخنی- گاه نوشته های یک طلبهازهر دری سخنی- گاه نوشته های یک طلبهپاتوق دختر پسرای باخداپاتوق دختر پسرای باخداازهر دری سخنی- گاه نوشته های یک طلبهازهر دری سخنی- گاه نوشته های یک طلبهمحفل شمع زینب(سلام الله علیها) یی